ناله کن اى دل به عزاى على گریه کن اى دیده براى على کعبه ز کف داده چو مولود خویش گشته سیه پوش عزاى على عمر على عمره مقبوله بود هر قدمش سعى و صفاى على دیده زمزم که پر از اشگ شد یاد کند، زمزمههاى على تیغ شهادت سر او را شکافت کوفه بود، کوه مناى على عالم امکان شده پر غلغله چون شده خاموش صداى على نیست هم آغوش صبا بعد از این پیک ظفربخش لواى على منبر و محراب کشد انتظار تا که زند بوسه به پاى على ماه دگر در دل شب نشنود صوت مناجات و دعاى على آه که محروم شد امشب دگر چشم یتمیان ز لقاى على مانده تهى سفره بیچارگان منتظر نان و غذاى على واى امیر دو سرا کشته شد خانه غم گشته،سراى على پیش حسین و حسن و زینبین خون چکد از فرق هماى على خواهم اگر ملک دو عالم حسان از دل و جان باش گداى على